عشق کمرنگ مهسا

 امروز هستی تو خصوصی بم گفت که عاشقه حسینه منم  خب با حسین  که دوست نبودم چرا بینشو اختلاف ایجاد

کنم گفتم جدی خوبه به دروغ بش گفتم که حسین دربارت بام حرف زده اونم هول شدو گفت چی گفته منم بش  چند تا

چیز گفتم اونم بم گفت که حسینو من به هم اس میدیم به هم زنگ میزنیم و به هم میگیم دوستت دارم 

قلبم خیلی شکته بود دلم میخواست حسینو خفه کنمو هر چی از دهنم درمیاد بگم ولی  بیخیال شدم 

به حسین گفتم که هستی عاشقشه ولی بم گفت اون منو مثه برادر میدونه من هی بش میگفتم اینطور نیست اما

اون تو کلش فرو نمیرفت که .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : <-TagName->
شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, 11:58 |- mahsajon -|

ϰ-†нêmê§